وب سایت بروز
جستجو کردن
Close this search box.
جستجو کردن
Close this search box.

پنجم دی ماه و مرحوم ایرج بسطامی

Iraj Bastami
پنجم دی ماه و مرحوم ایرج بسطامی

پنجم دیماه 82 حنجره خوش صدای ایرج بسطامی در میان آوار برای همیشه خاطره‌ ای ماندگار شد، زیر نارنج‌ های باغ پدری و کنار نخل‌ های بم‌.

از طنز‌های تلخ تاریخ، فاصله‌ ی یک‌روزه‌ ی تولد «داریوش رفیعی» (4 دی 1306) با مرگ «ایرج بسطامی» (5 دی 1382) است. هر دوی اینها در بم زاده شدند.

«داریوش رفیعی» در 4 دی‌ماه 1306 و ایرج بسطامی 30 سال بعد در آذرماه. هر دو هم مرگ تلخی داشتند. اولی به دلیل عشقی بلاخیز که او را به دامان اعتیاد و مواد مخدر سوق داد و در نهایت در بیمارستان هزار تختخوابی تهران جانش را گرفت و دومی به دلیل آوار شدن زلزله بم.

در منطقه کرمان، خواننده‌ ی بنام دیگری هم ظهور کرد. «کوروس سرهنگ‌ زاده» که آثار خاطره‌ انگیزی از او برجای مانده است.

ایرج بسطامی فرزندی نداشت و از قرار، ازدواج هم نکرده بود. سرپرستیِ فرزندان برادرش را در بم عهده‌ دار بود که به جز یک تن، بقیه آنها نیز با او در زلزله بم جان باختند.

دیماه 82 آوار خبری سهمگین، بر سینه‌ هایمان گران نشست، با سکوت گویای ایرج، گل پونه‌ ها جاودان شد، اما این جاودانگی خاطره‌ ای تلخ برایمان به یادگار گذاشت‌.

پنجم دیماه 82 حنجره خوش صدای ایرج بسطامی در میان آوار برای همیشه خاطره‌ ای ماندگار شد، زیر نارنج‌ های باغ پدری و کنار نخل‌ های بم‌.

“فواد توحیدی”، پژوهشگر موسیقی نواحی کرمان در این باره می‌ گوید: ایرج بسطامی در عین حال که از صدای رسا، پر وسعت و مستقل برخوردار بود شخصیت و هویت آوازی منحصر به خود داشت، به این سبب آواز او تنها به خودش شبیه بود.

وی ادامه می‌ دهد: اگر بنا باشد از بهترین‌ های خوانندگان پس از انقلاب مثالی بیاورم، ایرج بسطامی را نام می‌ برم، او از ذوق ذاتی خاصی بر خوردار بود و نقطه امیدی در عرصه آواز بعد از انقلاب محسوب می‌ شد.

توحیدی می‌ گوید: ایرج، همان ایرج همیشگی بود؛ همان ایرج با شوخ طبعی‌ ها و لوطی گری‌ های خاص خودش، بسیار‌ها با او کار کردند و کمتر کسی حق واقعی او را ادا کرد، ولی او کویری بود. بزرگ و روان. رد می‌ داد! می‌دانست کسی نمی‌ تواند قدر هنرش را بپردازد. به این بازی‌ ها می‌ خندید. اهل اینجا نبود، اهل دنیا و کاسبی‌ هایش. فقط آمده بود بخواند و بگوید این نوع خواندن یعنی چه؟

این‌ پژوهشگر موسیقی نواحی کرمان ادامه می‌ دهد: خیلی‌ ها به این سادگی‌ اش خندیدند، به این که حقش را خوردند و یک اخم هم نکرد، غافل از این که همیشه سود برنده، برنده نیست. غافل از این که هنر، شرط لازم یک هنرمند است نه کافی. اگر ذات هنرمند خوب نباشد، هنرش را باد می‌ برد و هیچ دلی، پذیرایش نیست.

توحیدی می‌ گوید: سرعت صدایش از سرعت هر صوتی بیشتر بود، صدای نسیمی که در نخلستان‌ های بم می‌ وزید و خودش را به دیوار ارگ می‌ کوبید.

وی می‌ افزاید: بسطامی همه چیز را می‌ فهمید، ولی به دیگران اجازه می‌ داد، اشتباه کنند. آنقدر خوب بود کە بد نمی‌ دید. همه چیز از نگاه او عالی بود‌، مثل پدری کە به بچه‌ های کوچکش اجازه می‌ داد از سر و کولش بالا بروند و شیطنت کنند.

این پژوهشگر موسیقی نواحی کرمان معتقد است: بسطامی، پیر نشده مُرد و در مرگش هم مثل زندگی غریب بود، انگار آمده بود کە برود، قرار کنسرت آن‌ طرف آب داشت. بلیت اتوبوس گرفت، آمد بم. مادرش را دید. کنارش خوابید و صبح نشده برای همیشه رفت.

توحیدی ادامه می‌ دهد: زلزله، توان ویرانی ارگ چند هزار ساله را نداشت، رفتن ایرج، ویرانش کرد! یادم نمی‌ رود بم بودم با یکی از دوستان راه افتادیم با بیل و کلنگی که بتوانیم در خارج آوردن اجساد و زخمی‌ ها کاری کرده باشیم، اولین جنازه را که دیدم، نشستم توی ماشین، حالم خراب شد. رادیو را باز کردم تا کمی حسم عوض شود، رادیو گفت: ایرج هم رفت، پاک، ویران شدم. آسمان روی سرم فرو ریخت. به دوستم گفتم برویم، دیگر نمی‌توانم.

وی ادامه می‌ دهد: مسیر دو ساعته کرمان تا بم را ۸ ساعته برگشتیم، فقط درد و سکوت به کرمان می‌ بردیم. ضبط ماشین را روشن کردم. ایرج بود که می‌ خواند:«من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت/ هنوز آواز می‌ آید به معنی از گلستانم»

صدای بسطامی در گوش زمان می‌ پیچد “من مانده‌ ام تنهای تنها” و پنجم دیماه تنها بهانه‌ ای می‌ شود برای یادآوری دلتنگی‌ های ناب گل پونه‌ ها‌، ایرج با صدایی سوخته و باطنی زلال همیشه در دل ما باقیست.

منابع : musicema.com * isna.ir

 بازنشر » berroz.com

پنجم دی ماه و مرحوم ایرج بسطامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *